پرش به محتوا

سوگ سربلند یک ملت!

    سوگ سربلند یک ملت!

    مردم در بدرقه شهیدان سوگی پر افتخار را به نمایش گذاشتند و ثابت کردند که ایستادگی و عشق به وطن، همواره رمز سربلندی این ملت است.

    ​ 

    ، گروه مجله: از نخستین روشنای صبح، نسیمی غمگین بر جان خیابان‌های تهران وزیدن گرفت؛ خیابان‌هایی که دیگر فقط گذرگاه‌های همیشگی نبودند، بلکه به معبری برای دل‌های شکسته و قدمگاه بغض‌های فروخورده تبدیل شده بودند. مردم عزیز و نازنین این سرزمین، بار دیگر با قلب‌هایی لرزان و چشم‌هایی لبریز از اشک به صحنه آمده بودند تا بدرقه کنند شهدای میهن را؛ شهدایی که بی‌صدا رفتند، اما بلندترین فریاد تاریخ را با خود به همراه دارند.

    مراسم از خیابان‌های منتهی به میدان انقلاب آغاز شد؛ خیابان فلسطین، دانشگاه تهران و دیگر مسیرهایی که دیوارهایشان هنوز نشانی از اشک‌ها و فریادهای نسل‌های خیزش را در خود دارند. پیکرهای شهیدان، در قالب کاروانی از مقابل چشمان مردم عبور می‌کردند و مسیر میدان انقلاب تا آزادی، گویی دالانی از خاطرات نسلی بود که همواره پای این خاک ایستاده است. نسلی که تا پای جان بر سر اعتقاد خود مانده و می‌گوید: ما به شهیدان‌مان خداحافظ نمی‌گوییم، بلکه می‌گوئیم «به امید دیدار؛ بنگر کزین ره پُرخون، خورشیدی خجسته رسید.»

    میدان انقلاب، با پرچم‌های سرخ «یا حسین علیه‌السلام» در دستان مردم، به موجی بی‌پایان از عشق و اندوه بدل شده بود. کودکان بر دوش پدران، چشمان خیس مادران و دست‌نوشته‌هایی که فریاد ملتی بودند زخم‌خورده از جنایات رژیم صهیونیستی. شعارها طنین‌انداز بودند، نه از روی خشم لحظه‌ای، بلکه از ژرفای دردی تاریخی: «مرگ بر اسرائیل»، «مرگ بر آمریکا» … صداهایی که در خیابان‌ها می‌پیچید و گویی تهران، با تمام قلب زخمی‌اش، در سوگ فرزندانش سخن می‌گفت.

    سوگ سربلند یک ملت!

    امروز، وحدتی شکل گرفت که مرزهای نسل، جنسیت و حتی رنج‌های شخصی را درهم شکست. ملتی یکپارچه، سوگوار اما استوار و باصلابت، آمده بود تا بگوید: شهیدان تنها نیستند. ما ایستاده‌ایم، همان‌گونه که آن‌ها ایستادند و حالا رفته‌اند. از پسر هشت‌ساله‌ای که می‌گفت آمده‌ام تا به آمریکا بگویم «هیچ غلطی نمی‌توانید بکنید» تا پسربچه‌ای که با افتخار می‌گفت «برای کشورم آمده‌ام»؛ از دختر ۹ ساله‌ای که فریاد می‌زد «آمده‌ام تا از ملتم دفاع کنم» تا مادری که نوزاد چندماهه‌اش را در آغوش گرفته و می‌خواست صدایش را به گوش رژیم جنایتکار برساند که: «برای وحدت ملی و بدرقه شهدا، با بچه‌هایمان آمده‌ایم. باید از طفل شیرخواره‌های ما هم بترسید.» و نوجوان شانزده‌ساله‌ای که تصمیم گرفته راه شهدای نخبه را ادامه دهد و همیشه پای این انقلاب بماند.

    دوم محرم‌الحرام، روزی که قرن‌ها پیش کاروان امام حسین علیه‌السلام به سرزمین بلا رسید، این بار در ایران، شاهد کاروانی دیگر بود؛ کاروان پیکرهای شهدای اقتدار ایران، از فرماندهان تا دانشمندان هسته‌ای و زنان و کودکان. در میان این تابوت‌های سرافراز، یکی کوچک‌تر از بقیه بود؛ آن‌قدر کوچک که بیشتر به گهواره‌ای از اندوه می‌مانست تا تابوتی برای بدرقه. پیکر کودک شهیده‌ی سه‌ساله‌ای که لبخندش هنوز از عکس کوچکش بیرون زده است.

    سوگ سربلند یک ملت!

    از عمر من کم و به عمر رهبر اضافه شود

    در بین جمعیت تصاویر و سخنان رهبر عزیزمان، پس از پرچم سه رنگ ایران، بیش از هر چیز جلب توجه می‌کند. رهبرانقلاب در سخنرانی اخیر خود، پیامی پرمعنا و اثرگذار مطرح کردند؛ نخست، «تبریک پیروزی بر رژیم جعلی صهیونیستی»، سپس «تبریک پیروزی ایران عزیزمان بر رژیم آمریکا»، و در نهایت، «تبریک به ملت ایران برای اتحاد و اتفاق فوق‌العاده‌ای که رقم زده‌اند.» ایشان در جایی بیان کردند: «ملت ایران بزرگواری، شخصیت برجسته و ممتاز خود را در این قضیه به نمایش گذاشت و نشان داد که هنگام نیاز، صدای واحد این ملت به گوش خواهد رسید.» این سخنان به قدری کامل و دقیق است که می‌بینیم مردم در مراسم تشییع پیکر شهدا که برگزار شد، شخصیت واقعی خود را به جهانیان نشان دادند.

    در میان جمعیت، گروهی از دختران جوان که حدوداً بین ۱۸ تا ۲۰ سال دارند، حضورشان شعفی در دلم ایجاد می‌کند سعی می‌کنم خودم را با آنها هم‌قدم کنم. وقتی بحث قهرمانان ملی مطرح شد، یکی از آنها گفت: «رهبر ما قهرمان ملی‌مان است. قبل از رویدادهای اخیر، خیلی‌ها دیدگاه‌های متفاوتی درباره ایشان داشتند، اما پس از آن، واقعیت‌های بیشتری برای مردم آشکار شد. من همیشه به رهبر اعتقاد داشتم، اما هجمه‌های رسانه‌ای گاهی باعث تردیدمان می‌شد. برخی می‌گفتند ما توان مقابله نداریم و فقط شعار می‌دهیم، اما اتفاقات اخیر نشان داد حتی منتقدان سرسخت هم به قدرت موشک‌سازی و دفاع ملی پی بردند که طی چهل سال، ایران را در برابر تهدیدات زیاد دشمنان حفظ کرده است. واقعیت این است که دشمنان اصلی ما، اسرائیل صهیونی و آمریکا، دو روی یک سکه‌اند و تفاوتی با هم ندارند.» یکی دیگر از دختران برای تکمیل حرف دوستش می‌گوید: «نمی‌دانید در آن دوازده روز سخت، چند بار دعا کردم که عمر من برداشته شود و روی عمر حضرت آقا افزوده شود. ایشان امام و پدر ایران هستند.»

    سوگ سربلند یک ملت!

    وحدت مردم روبه‌روی دشمنان و تفرقه‌افکنان

    وحدت، یعنی یگانگی، همبستگی و یکی شدن. جمعیتی که امروز دیدم، به‌راستی تجسم واقعی این معنای بزرگ بود؛ تصویری زنده از وحدت ملی. شاید بهترین لحظه این حضور را زمانی دیدم که پسربچه‌ای حدوداً ده ساله، با صدایی رسا و پرانرژی، وسط جمع ایستاده بود و شعار می‌داد: «حسین حسین، شعار ماست، شهادت افتخار ماست!» و جمعیتی زیاد پشت سرش با شور و حرارت این شعار را تکرار می‌کردند. او دوباره فریاد زد: «حاجی زاده قهرمان ماست!» و موجی از صداهای متحد و هماهنگ از میان جمعیت برخاست.

    در آن لحظه برایم سوال پیش آمد؛ مردم چه چیزی را عامل این وحدت بزرگ می‌دانند؟ پاسخ را از زبان نوجوان ۱۷ ساله شنیدم که بازوبندی به بازویش بسته بود با نوشته «من سلیمانی‌ام». او با اطمینان گفت: «راه اصلی وحدت، زبان مشترک، آگاهی و تحقیق است. در دنیایی که جنگ رسانه‌ای داخلی و خارجی گسترده است، نباید هر خبر و اطلاعاتی را بدون بررسی و تأمل پذیرفت. این آگاهی و هوشیاری، مهم‌ترین عامل حفظ وحدت و انسجام ملی ماست.»

    سوگ سربلند یک ملت!

    برای تعمیق این نظر، به سراغ مردی تقریباً سی‌ساله رفتم. او نیز درباره اهمیت رسانه‌ها گفت: «وحدت ملی موضوعی پیچیده و چندبعدی است، اما یکی از مهم‌ترین عوامل در این مسیر، رسانه‌ها هستند. رسانه‌ها می‌توانند پل ارتباطی میان مردم باشند و با انتشار اطلاعات صحیح و آگاهانه از پراکندگی و تفرقه جلوگیری کنند، زمانی که مردم به هم اعتماد داشته باشند و تحت تأثیر جنگ روانی و اخبار نادرست قرار نگیرند، وحدت شکل می‌گیرد. بنابراین باید مراقب بود که رسانه‌ها به جای دامن زدن به اختلافات، بستر همبستگی و همدلی را فراهم کنند.»

    یکی دیگر از افرادی که برای تشییع شهدا آمده می‌گوید، در ایران، آدم‌ها با دیدگاه‌های خیلی متفاوتی زندگی می‌کنند و همین تفاوت‌ها باعث می‌شود رسیدن به وحدت ملی کار آسانی نباشد. به‌نظرش، در اتفاق‌هایی مثل جنگ ۱۲ روزه، چیزی مردم را کنار هم نگه داشت که حسی از همبستگی و هدف مشترک را در جامعه القا می‌کرد و همین که همه می‌دانستند با چه دشمنی روبه‌رو هستند، باعث شد اختلاف‌نظرها کنار برود و مردم باهم متحد بشوند.

    او باور دارد حتی اگر نظرات با هم فرق داشته باشد، باز هم می‌شود به یک درک مشترک رسید. از او می‌پرسم برای انسجام ان وحدت باید چه‌کار کنیم که می‌گوید: «راستش راه‌حل مشخصی برای وحدت ندارم، ولی تجربه نشان داده که وقتی همه در برابر تهدیدی واقعی قرار می‌گیرند، آن وقت وحدت عظیم خودش شکل می‌گیرد.»

    سوگ سربلند یک ملت!

    آرزوهای مادرانه

    ماشین‌های کاروان که پیکر شهدا را حمل می‌کردند، آرام میان جمعیت عبور می‌کردند. هر کسی هر چه در دست داشت چفیه، تسبیح، جانماز، حتی انگشتر به خادم‌ها می‌دادند تا آن‌ها را به تابوت پیکرهای مطهر بزنند و تبرک کنند. جمعیت به گونه‌ای بود که برخی مادران کودک‌های کوچک خود را در آغوش گرفته بودند تا بتوانند دستشان را به پیکر شهدا برسانند و برکت بگیرند. بعضی دیگر، چادرهایشان را جوری گرفته بودند که نور آفتاب کمتر به فرزندانشان آسیب برساند. در میان شهدا، کودکانی هم بودند؛ پسربچه‌ای سه ساله و دختری که در آغوش پدرش خوابیده بود و صبح، با او، در کنار هم به شهادت رسیده بودند.

    صدای نوحه‌خوانی مداح که نوای حضرت رقیه سلام الله علیها را سر می‌داد، به گونه‌ای دل‌ها را غرق در غم می‌کرد که زنان اشک می‌ریختند و مردان به سر و صورت خود می‌زدند. در این میان، مادران بسیاری بودند که آرزوهای بزرگی برای آینده فرزندانشان داشتند. به سمت یکی از مادران رفتم و از او می‌پرسم دوست داری درآینده فرزندت را چگونه بزرگ کنی، بدون هرگونه تأمل و با جدیت تمام می‌گوید، وقتی پسرم بزرگ شود، دوست دارم نه تنها در پیشرفت کشور نقش داشته باشد، بلکه دغدغه هم‌وطنانش را نیز در دل داشته باشد. می‌خواهم فرزندم بداند موفقیت فردی بدون توجه به منافع جمعی، هیچ ارزش واقعی ندارد. امیدوارم در هر جایگاهی که قرار گرفت، با نیتی خالص برای خدمت به ایران، قدم‌های مؤثری بردارد و در مسیر توسعه و پیشرفت کشور نقش‌آفرین باشد.

    سوگ سربلند یک ملت!

    اما وقتی به آینده نسل‌های این سرزمین فکر می‌کنی، شاید دلت کمی نگران شود. نمی‌دانی باید آرزو کنی فرزندت به فردی شناخته‌شده تبدیل شود یا فقط انسانی معمولی باشد که بتواند به جامعه کمک کند. در این‌باره، سردار شهید حاجی‌زاده گفته بودند: «فکر نکنید اگر حاجی‌زاده، سلامی و حاج قاسم نبودند، چیزی تغییر می‌کرد. ما اسطوره‌هایی داریم که نام‌شان بر زبان‌ها نیست، اما کار اصلی بر دوش آن‌هاست.»

    مادری دیگر که فرزند نوزادش را در آغوش گرفته آرزو دارد فرزندش حتی اگر هم اسم و رسمی نداشت حداقل به جایی برسد که بتواند نیازهای جامعه را برطرف کند و در زندگی مردم نقشی مؤثر داشته باشد. نه لزوماً کسی که خیلی برجسته باشد، بلکه فردی مفید و مسئولیت‌پذیر در تمامی سطوح جامعه به مردمش خدمت کند، برای من این یعنی فرزندم زندگی متعادلی داشته باشد، نه گرفتار تنگنا می‌شود و نه صرفاً دنبال موفقیت‌های دور از واقعیت. او باید سهم خودش را در پیشرفت ایران ادا کند.

    سوگ سربلند یک ملت!

    سلام مرا به پسرم برسانید

    در این شرایط و در این روزگار، واژه قهرمان را می‌توان به همه آدم‌هایی که اینجا هستند نسبت داد. قهرمان واقعی مردم عادی‌اند؛ کسانی که مهربانی، درک و همبستگی را کنار هم حفظ کرده‌اند. افرادی که با وجود تهدید و فشارها، بارها و بارها در راهپیمایی‌های وحدت و همبستگی و همدلی شرکت کردند و پای کار این نظام مقدس بودند، آنها پشت هم ایستاده‌اند و حتی در سخت‌ترین روزها، جویای حال یکدیگر بوده‌اند؛ زمانی که حتی ارتباط گرفتن با هم خیلی سخت بود.

    این‌ها همان کسانی‌اند که زندگی روزمره‌شان را می‌گذرانند اما برای حفظ این سرزمین و ارزش‌هایش تلاش می‌کنند. تلاشی که در صحنه‌هایی کوچک و عمیق دیده می‌شود؛ مثل وقتی که ماشین حامل پیکر شهدا سرعتش را کم می‌کند تا یکی از بستگان شهید بتواند کنار عزیزش بایستد و بالای سرش گریه کند که این صحنه، یادآور تابلوی ظهر عاشوراست، اما اینجا ایران زمین است و خانواده‌ها به شهیدان تازه‌پر کشیده سلام می‌دهند و از آنها می‌خواهند سلام‌شان را به شهیدان گذشته برسانند. روی یکی از پیکرها نوشته بود: «ای شهیدان، سلام مرا به پسرم برسانید. پدر شهید مدافع حرم محمدرضا بیات»

     

     

    منبع: خبرگزاری مهر | اخبار ایران و جهان | Mehr News Agency

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *